يك برخورد
يك برخورد
روزى كسى پرسيد: چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ گفتم نمى دانم . دستور خداوند
است و بايد انجام دهيم . همين كه فهميد نمى دانم ، قيافه روشنفكرى گرفت و
گفت : دنيا، دنياى علم است ، امروز ديگر دين بدون علم صحيح نيست و...
پرسيدم : حال تو بگو: چرا برگ درخت انار كوچك است ولى برگ درخت انگور بزرگ و
پهن ؟
گفت : نمى دانم ، من هم همان قيافه را گرفته ، گفتم : دنيا، دنياى علم است ،
علم بايد ثابت كند و... اندكى از غرورش كاسته شد. گفتم برادر! قبول داريم
كه دنيا، دنياى علم است ، ولى نه به اين معنى كه همه اسرار هستى را بايد
همين امروز بدانيم . حتماً ميان برگ باريك انار و برگ پهن انگور و مزه ميوه
هايشان ، رابطه اى در كار است كه هنوز، برگ شناس و خاك شناس و گياه شناس و
ميوه شناس ، آنرا كشف نكرده است . پس وجود اسرار را مى پذيريم ولى ادعاى
فهميدن همه آنها را هرگز از هيچكس قبول نمى كنيم .
راستى ... اگر ما قبل از عمل ، اوّل فلسفه احكام را بدانيم ، آنگاه عمل
كنيم ، پس خدا پرستى و تسليم كجا مى رود؟ وحى ، برتر از علم و اسرار آميزتر
از دانش بشرى است . روشنفكران چرا هر قانون و برنامه را مى پذيرند ولى در
برابر قوانين خدا و دين ، در تنگنا قرار مى گيرند و اهل منطق ! مى شوند؟
ارسال یک نظر